دیدار آرشيو وبلاگ نويسندگان
این روزها مدام حوصله ام سر می رود.نه از بیکاری،اتفاقا" از مشغله زیاد! یک چیزی در دلم مدام مرا به گذشته ها می کشاند نه اینکه امروزم خوب نباشد.راستش:هوا خوبه،منم خوبم!خوب خوب. خوشبختم،اما گاهی دلتنگ خوشبختی های قدیم می شوم،می فهمی که؟! اصلا" انگار خوشبختی دلتنگی می آورد. دلتنگ که باشی انگار چیزی گم کرده ای.اما نمی دانم گم شده ام چیست!شاید تو را گم کرده ا م! بی گدار به آب می زنم. راه های نشناخته را می روم و دست خالی بر می گردم و سر گشته تر! راه های رفته را دوباره از سر تا انتها می روم اما باز دستانم خالیست. گم کرده که داشته باشی در تلاطمی،منتظری،اصلا" حال خیلی بدی داری. بدتر از آن وقتی است که ندانی گم کرده ات چیست.انگار بین زمین و آسمان مانده ای. نکند... نکند خودم را گم کرده باشم!! می گویم!:گم گشته ام کجا؟ندیده ای مرا؟! بی گمان خیلی وقت ها پیش خود را گم کرده ام،قبل از این دلتنگی ها.درست یادم نیست کی و کجا. یک جایی در گذشته جا مانده ام کنار کودکی هایم.اصلا" انگار کودکی هایم گم شده اند! جا ماندم و حسرت همه آنچه خواستم و نشد با من ماند. می خواهم دوباره پیدا شوم،باید دوباره برگردم به انچه می خواستم باشم. می خواهم دوباره پیدا شوم و باشم.باشم و بمانم،آنقدر که دیگر دلتنگ نشوم. انگار... انگار دارم پیدا می شوم کم کم!
نظرات شما عزیزان: مجتبا
ساعت13:56---20 خرداد 1392
Child Of Sun
فرزند آفتاب پاسخ:فک کردم ترکیه! شاید درستش اینجوریه: چیلد آف سان پيوندها
تبادل لینک
هوشمند |
|||
|